باران اندیشه ها

چترها را ببندیم اینجا همه لذت اش در خیس شدن خلاصه شده است

باران اندیشه ها

چترها را ببندیم اینجا همه لذت اش در خیس شدن خلاصه شده است

خدا؛ در همین وقایع معمولی...

باران اندیشه ها | چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۲۰ ق.ظ | ۲ نظر

محمدمهدی مهدی خواه

گاهی وقایع ساده آنقدر محکم بر خدایی خداوند دلالت می کند که دیگر نوبت به برهان های مطول نمی‌رسد.

پرده اول:

هر دفعه که برای تدریس می رفتم ماشین نمی بردم؛ چراکه ماشین بردن را در ترافیک های شلوغش بی ثمر می دیدم و در تحلیل هزینه منفعت؛ با تاکسی یا اتوبوس رفتن مرجح بود.

در یکی از هفته ها بعد از آنکه درب خانه را بهم زدم و پیاده چند قدمی رفتم تا به سرکوچه و تاکسی برسم؛ پیش خود گفتم امروز را با ماشین بروم؛ برگشتم و با ماشین رفتم. الغرض ...بعد از کلاس یکی از دانشجویان دو جعبه کیوی آورده بود و گفت استاد ماشینتان کدام است تا اینها را بگذارم داخلش. (اهل شمال بود و لطف داشت). رو به سوی خدا کردم و گفتم: خدایا شکرت و گرنه من می ماندم و دو جعبه کیوی و حمل و نقلش و شاید آزرده خاطر شدن او که آمده بود محبت کند و گویی موجب دردسر من می‌گشت.

بعد از این واقعه؛ یاد هر آنچه که می افتادم که خاطرم را پریشان کند ...با خود می گفتم خدایی که به آن میوه‌ها حواسش هست و به چند قدم سختی کشیدن من...ببین تا کجاها را برنامه دارد...

 مادر موسی...

.ما که دشمن را چنین می پروریم            دوستان را از نظر چون می بریم

آن که این احسان با نمرود کند                ظلم کی با موسی عمران کند (پروین)

پرده دوم:

 با خود؛ دو یا سه تا خوراکی آورده بودم؛ رانی و کیک و کلوچه ...تک خوری نکردم و پیش دوستان بردم اما شاید کمی در آن ناخالصی بود (ناخالصی اش پیش خودم محفوظ هست) ...الغرض ...خوردیم و یکی از دوستان رانی اش را نخورد و گذاشت برای هر آنکه میل دارد؛ این نخوردن آن رانی ادامه داشت و دوستان به یک دیگر تعارف می کردند، چند روزی گذشت و رانی بیچاره بر روی میزی که آنجا بود، بود(!). خیلی ساده و بی ریا یکی از دوستان که اصلا از هیچ جا خبری نداشت و وسط یک بحث دیگر بود؛ من را دید که بر جمع وارد شدم؛ همان طور که چند قلپی از رانی خورده بود، بدون مقدمه رو به من کرد و گفت: خیلی بد مزه است خیلی!!! اولش جا خوردم ولی بعد که فهمیدم هیچ اطلاعی نداشته؛ از خداوند تشکر کردم که چرخاند و چرخاند تا بفهماند ذره ای ناخالصی یعنی چه...فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره.

علامه جعفری می گوید که شخصی نزد من آمد و گفت : می خواهم خدا را ببینم . به او گفتم: اگر خدا را به تو نشان بدهم ، لجاجت نمی کنی؟ گفت : نه . گفتم به قانون «کنش ها و واکنش ها» توجه کن . قطعاً در پشت پرده خبری است که وقتی نواختی ، خواهند نواخت .

پرده سوم:

در پرده سوم به این نکته می‌خواهم اشاره کنم که امروز اگر میخی در پایمان رفت! (هر شری به ما رسید) (چه اخلاقی و چه طبیعی) جزو برنامه تربیتی خداوند به حساب می آید (رب بودن خداوند) و هر کدام از وجوه زیر را ممکن است داشته باشد:

1-    عکس العمل: موقع راه رفتن جلوی پایمان را دقت نکرده ایم. (ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون)

2-    برای آنست که بسوی خدا بازگردی و پیش او زاری کنی ( فاخذناهم بالباساء و الضراء لعلهم یتضرعون)

3-    خیال می کنی شر است، شاید چاه عمیقی جلوتر بود و می افتادی در آن! (ملاک خیر یا شر بودن را عقل ناقص خود گرفته ای) (عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم)

از آن جالبتر آنکه حدیث قدسی داریم که انا عند الظن عبدی بی...

  • باران اندیشه ها

نظرات  (۲)

یاد فیلم کلید اسرار افتادم!
تجربه های مشابه زیادی وجود دارد ... ممنون که نوشتید .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی