باران اندیشه ها

چترها را ببندیم اینجا همه لذت اش در خیس شدن خلاصه شده است

باران اندیشه ها

چترها را ببندیم اینجا همه لذت اش در خیس شدن خلاصه شده است

هبوط سلامی و هبوط مذموم

باران اندیشه ها | دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۵۷ ب.ظ | ۴ نظر

ابراهیم راستیان

بر اساس آیات و روایات، ماجرای هبوط انسان بر روی زمین یک امر قطعی و مسلمی بوده است، ولی هبوط بدین کیفیتی که برای انسان ها رخ داده است، یک هبوط مذمومی است که قرآن در سوره ی بقره به کیفیت این هبوط منهی اشاره کرده است. اما منظور از حقیقت هبوط که امری مسلم بوده، این نکته است که همه ی انسان ها، متوجه الحیاۀ الدنیا[1] بشوند و به تبع آن، فقیر بودن خود را به نحو حضوری درک بکنند. درک فقر بدین معناست که انسان خود را فاقد کمالاتی می یابد و در عین حال خود را نیازمند به آنها می بیند. به بیانی دیگر، انسان در هبوط از منظری به عالم نگاه می کند که قبل از هبوط از این منظر به عالم نگاه نکرده است.[2] اما این تغییر منظر به دو حالت رخ می دهد که اولی موجب شکل گیری هبوط مذموم و دومی موجب شکل گیری هبوط سلامی می شود. در هبوط مذموم که هبوط اکثر انسان ها است، ورود به منظر الحیاۀ الدنیا موجب غفلت از منظرهای الهی و باطنی انسان می شود. غفلت از مراتب باطنی در نشئه ی الحیاۀ الدنیا، منشأ شکل گیری یک جریان انحرافی در هبوط انسان می شود که در ادامه تبیین می شود. غفلت از منظر باطنی موجب می شود، انسان فقر درونی خود را این گونه تبیین کند که من (منی که از باطن غافل است) نیازهایی دارم و فاقد آن ها هستم و باید آن نیازها را کسب کنم و بالطبع برای کسب این کمالات به محیط رجوع می کنم. پس غفلت از منظر الهی خود موجب می شود که نگاه فقدان و وجدانی به عالم پیدا شود. طبیعتا چنین انسانی، تلاش می کند، نیازهایش را که اکثرا منشا حیوانی دارد (چرا که از من الهی خود غافل است)، در خارج خود و به عبارتی در محیط برطرف کند. مثلا انسان نیاز به خوردن را نیاز به کمالی می یابد که فاقد آن است. حال برای رفع این نیاز باید به محیط رجوع کند و آن نیاز را رفع کند. حال از آنجا که عالم ماده دار تزاحم و محدودیت می باشد و همچنین از آنجا که انسان ها نمی توانند به تنهایی نیازهای خود را برآورده سازند، مسئله ی تقسیم وظائف و استخدام یکدیگر مطرح می شود.

به طور خلاصه، غفلت از من باطنی موجب می شود که انسان ها نیازهایی را در خود درک کنند و برای پاسخ گویی به این نیازها به محیط رجوع کنند. وقتی انسان ها نیازی را در خارج خود تصور کردند، بالبطع، آن نیاز را تصدیق می کنند و به تبع آن، شوق و شوق موکد و وجوب اعتبار و اراده و در نهایت عمل قرار می گیرد. دقت کنید تمام امور مذکور بدین جهت انحرافی نامیده می شوند که با غفلت از من باطنی انسان شکل گرفته اند. چنین نگاهی به عالم موجب شکل گیری اعتبارات اجتماعی می شود.

 پس کسی نگوید که ما می توانیم اعتبارات اجتماعی و لوازم آن را به نحو حمل حقیقت و رقیقت در عالم برزخ و عقل و اله نیز بالا ببریم، چرا که جواب می دهیم، امور مذکور اساسا از لوازم تنزل حقیقت در نشئه ی الحیاۀ الدنیا نیست که بخواهیم آن را بدون نواقص مادی در عالم برزخ و عقل و اله بالا ببریم، بلکه اساسا یک نوعی انحراف از حقیقت است و اساسا غفلت از باطن، موجب شکل گیری چنین اموری شده است. همانطور که مشاهده می شود، انقطاع توجه انسان از باطن خود، لوازمی را در پی دارد که به آن لوازم جریان انحرافی گفته می شود. البته انحرافی بودن این مسیر در مقایسه با هبوط سلامی شفاف تر می شود.

هبوط دوم که مخصوص انسان کامل است، بدین معناست که حضرات معصومین در منظر الحیاۀ الدنیا قرار می گیرند ولی حضور ائمه در این تعین همراه با غفلت از باطن خودشان نیست. لذا در عین توجه به مراتب باطنی خود، به الحیاۀ الدنیا هبوط می کند. انسان کامل متوجه می شود که امور محدود نمی تواند نیازهایشان را رفع کند و صرفا یک حقیقت نامحدود است که می تواند پاسخ گوی نیازهای او باشد. لذا لازمه ی درک محدودیت و فقر خود، پی بردن به یک موجود نامحدود و غنی است که رافع حقیقی مشکلات او خواهد بود. چنین بزرگوارانی از آنجا که انسان ها را مظهر خدا می بینند و خود را نیازمند به حضرت حق می یابند، لذا تمام تعاملات اجتماعی خود را ذیل فقر خود به خدا تعریف می کنند. در این نگاه فرد به الحیاۀ الدنیا وارد شده است ولی صرفا همه امور را ذیل رابطه ی خود و خدای خود تبیین می کند. طبق این نگاه حضرات معصومین قلوبشان عندالله است و بدن هایشان در جامعه حضور دارد و به تعبیری حضور فیزیکی معصوم در الحیاۀ الدنیا موجب غفلت از یاد خدا نمی شود. قرآن به صراحت، این حقیقت والا را بیان می کند:

رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (37)

بنابراین، هبوط حضرات معصومین، هبوط همراه با غفلت از مراتب باطنی خود نیست و صرفا چنین هبوطی است که از مسیر منحرف نشده است. حال چنین انسان هایی که از باطن خود غافل نیستند، وجوب اعتبار برای آنها بسیار متفاوت است با وجوب اعتبار غالب انسان ها. اعتبار وجوب صلاۀ برای معصومین همان اظهار حقیقت صلاۀ است. چرا که معصومین از حقیقت خود که همان عبد بودن در درگاه الهی است، غافل نیستند و لذا صلاۀ برای انسان های کامل اظهار ما فی بطون می باشد. به این مثال دقت کنید. انسان شجاع و انسان ترسو هر دو در جنگ شرکت می کنند. انسان ترسو در جنگ شرکت می کند که شجاع بشود ولی انسان شجاع چون شجاع است، در جنگ شرکت می کند. در واقع وجوب اعتبار شرکت در جنگ در هر دو فرد ترسو و شجاع وجود دارد، ولی منشاء این وجوب اعتبار متفاوت می باشد. در واقع وجوب اعتبار در این جا یک اشتراک لفظی است. از آنجا که امیرالمومنین حقیقت نماز است. وجوب اعتبار اقامه ی صلاۀ برای ایشان به معنای اظهار ما فی بطون می باشد. این بیان نشان می دهد که تمام حالات و ابعاد عبادی معصومین که در مناجات ها و ادعیه ها نمایان است، صرفا در مقام تعلیم نیست، بلکه اظهار عین الفقر بودن خودشان به حضرت حق است. حال ممکن است، سوالی مطرح شود که آیا چنین وجوب اعتباری می تواند در عوالم بالاتر وجود داشته باشد. در پاسخ باید گفت که بله چنین وجوب اعتباری در عوالم بالاتر یافت می شود ولی اجتماع به معنای حقیقی کلمه، لازمه ی تبیین اول از اعتباریات است و لذا در مراتب بالاتر به هیچ وجهی وجود ندارد. چرا که منشاء شکل گیری اجتماع غفلت از باطن و به تبع آن، نگاه فقدان و وجدانی به الحیاۀ الدنیا است. بنابراین می توان بیان کرد که ماده و تزاحم و علم حصولی و اختیار (به معنای تردید بین دو امر) و اعتبارات اجتماعی که از لوازم غفلت از مراتب باطنی انسان است، در هیچ مرتبه ای از مراتب برزخ و عقل و اله یافت نمی شود. همچنین، نگاه دوم به الحیاۀ الدنیا و به تبع آن، اعتباریات مذکور، منشاء شکل گیری تزاحم و اعتبار اجتماع نمی شود. به بیانی دیگر، اگر بر اساس نگاه دوم به تبیین تزاحم و اختیار و اراده و اعتبارات اجتماع پرداخته شود، طبیعتا با این الفاظ مستعمل در نگاه اول، مشترک لفظی است. پس اگر هم بر اساس تبیین دوم، اجتماعی برای عوالم بالاتری اثبات شد، آن اجتماع با اجتماع مذکور در نگاه اول، مشترک لفظی می شود.



[1] در قرآن کریم واژه الحیاۀ الدنیا به نحو صفت و موصوفی ذکر شده است و نه به صورت مضاف و مضاف الیه. از طرفی دیگر، الحیاۀ مصدر است. پس معنای الحیاۀ الدنیا به فارسی حیات دنیا نیست بلکه به معنای پست ترین مرتبه ی حی بودن است. لذا در این متن تعمدا این کلمه به صورت الحیاۀ الدنیا نوشته می شود.

[2] مبحث «تغییر منظر» یکی از مباحث بسیار عمیق حکمی است که ان شاءالله در آینده نه چندان دور به تفصیل به این مسئله تحت عنوان مسائل انسان شناسی به آن پرداخته می شود.

  • باران اندیشه ها

نظرات  (۴)

  • مرتضی جوانعلی آذر
  • سلام علیکم
    ممنون از یادداشت ارزشمندتون

    سلامممممممممممممممممممممممممممممممم

    عیدت مبارک استاد

    سال خوبی داشته باشید همراه با برکت و عاقبت بخیری


    امیدوارم هرجایه دنیا باشید تندرست و سالم باشید

    سلام خیلی برام جالب بود که شما توی این فضاها مینویسین فقط بد نیست دقت بشه که هبوط تا حدی تکوینی هم هست و آن مقدارش که تکوینی است دیگر برای اهل بیت هم هست از همین جهت است که قرآن فلسفه خلقت را هبوط معرفی میکند .. انی جاعل فی الارض .. به همین خاطراست که پیامبر با اینکه کامل ترین موجود است ولی باز وحی را از موجودی که نسبت به او دردرجه پایین تری از وجود قرار دارد یعنی جبرییل دریافت میکند در اینجا جبراییل از حقیقت محمدیه وحی را دریافت میکند و به محمد نازل میکند .. یاعلی
    سلام
    با تشکر از دوستانی که پیام دادند. این که نوشته شده، هبوط تا حدی تکوینی است، حقیقتی است که بنده به این صورت از آن یاد می کنم که اصل هبوط امری تکوینی است ولی آنچه که بیشتر در این نوشتار محل بحث بود، کیفیت هبوط است. کیفیت هبوط است که متفاوت می شود. با تشکر از تمام دوستانی که نظر دادند.
    ابراهیم راستیان

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی