چگونه حکمت متعالیه هم راستا با اهداف دین ما را به سوی تحقق تمدن اسلامی راهنمایی مینماید؟ (برداشتی از کتاب سلوک ذیل شخصیت امام ره)
ابراهیم خانی
بسم الله الرحمن الرحیم
در این متن تلاش میشود تا پاسخی اجمالی به این سوال مهم ارائه گردد تا در صورت تمایل ابعاد متعدد آن را در مباحثاتی دیگر پیگیری نماییم.
برای پاسخ به این سوال باید اولا متوجه این حقیقت مهم بود که روش دین در ارائه حقایق به انسانها روشی انتزاعی و بر پایه استدلال صرف نیست. بلکه همان گونه که در قرآن کریم و روایات مشهود است هرچند استدلالهایی در اثبات برخی حقایق بیان شده است اما مشرب کلی آنست که با توصیف و تبیین حقایق ما را با خود واقعیت و حقایق، ماورای مفاهیم آشنا نمایند. به عنوان مثال بر خلاف روش کلامی و یا فلسفی که در آن با تعدد ادله، وجود خداوند اثبات میشود، در قرآن و یا روایات با تذکر و ایجاد توجه به ربوبیت مطلق الهی و ظهور این ربوبیت در تمامی ابعاد عالم و زندگی انسان تلاش میشود تا انسان ها به جای آنکه با مفهوم خدا آشنا شوند با حق تعالی وجودا انس و ارتباط برقرار نمایند و حضور حق تعالی را احساس نمایند. این اختلاف روشی در بسیاری از آموزههای دینی ما بین روش قرآن و روایات و روش کلام و فلسفه مشاهده میشود.
از طرفی دیگر نیز روشن است آنچه فرد و یا اجتماع را به سوی کمال و دستیابی به یک حیات فردی و یا اجتماعی ایده آل دینی سوق میدهد آنست که انسانها با حقایق بلند ایمانی وجودا و حضورا ارتباط برقرار نمایند و نه صرفا مفهوما و از طریق ذهن. و اساسا یکی از مهمترین معضلات کنونی برای دستیابی به تمدن اسلامی آنست که افراد اجتماع به جای آنکه وجودا و حضورا با حقایق ایمانی ارتباط برقرار نمایند تنها درکی انتزاعی و مفهومی از آنها دارند و در نتیجه آثار معرفت دینی در حیات فردی و یا اجتماعی آنها بروز نمینماید.
حال با این توضیحات تبعا این برداشت خواهد شد که حکمت متعالیه نیز همچون سایر مشربهای فلسفی تبعا روشی استدلالی و ذهنی دارد و در نتیجه نه تنها در جریان دستیابی به تمدن اسلامی مفید نیست بلکه حتی مضر نیز خواهد بود. نتیجهای که برخی نیز بر اساس مقدمات بیان شده تا کنون بدان رسیده و تصریح نموده اند.
اما باید دانست که رمز متعالیه نامیدن حکمت متعالیه، اساسا توجه محوری و نظاممند به همین روش و حقیقتی است که گوهر دین بدان توجه داده است. در حقیقت حکمت متعالیه با تاکید فراوان، تثبیت و محور قرار دادن اصالت وجود، این هدف کلان را پیگیری نموده است که به نظامی معرفتی دست یابد که در آن خود حقیقت بدون حجاب ماهیات مورد توجه قرار گیرد. زیرا ذهن آدمی به طور معمول با ماهیات و چیستی تعینات مختلف به راحتی انس میگیرد و با این انس خود، از وجود و حقیقت خارجی آنها غافل میشود و آنگاه با غفلت از این غفلت خویش معرفت به حقیقت را در میان همین مفاهیم ذهنی جستجو مینماید. در حالی که اساسا تبیین و تثبیت اصالت وجود به عنوان محور حکمت متعالیه برای مقابله با چنین رویکردی پایه گذاری شده است تا در مسیر آن به مرور مخاطب متوجه حجاب غلیظ ماهیات و مفاهیم ذهنی گردد و با گذر از این حجاب بتواند احکام خود حقیقت را فارغ از ماهیت درک نماید. به همین دلیل است که حکمت متعالیه حقیقتا متمایز از تمام مکاتب فلسفی دیگر است و دستاوردهای آن بسیار شبیه همان حقایقی است که عارفان حقیقی با درک حضوری بدان دست یافته اند و یا دین پیش از آنها ما را به سوی آن دعوت نموده است.
ارزش حکمت متعالیه از این منظر زمانی واضح تر میشود که در سایر تلاش های فکری و عقلانی بشر، به خصوص آنچه در دنیای غرب به نهایت فعلیت خویش دست یافته است به وضوح مییابیم که این فلسفه ها همواره از پس حجاب مفاهیم و ماهیات با عالم ارتباط برقرار کرده اند و لذا دستاورد آنها نیز جز دورتر شدن انسان ها از حقیقت و از دین نبوده است. به بیان دیگر سوبجکتیویزم و یا اصالت فاعل شناسا در اکثر قریب به اتفاق مکاتب غربی از همین اصالت قائل شدن برای ذهن و مفاهیم ذهنی نشأت یافته است. البته تشریح این ایراد اساسی در سایر مکاتب فلسفی خود نیازمند مجال گسترده دیگری است.
بر این اساس میتوان گفت تنها نظام فکری و عقلانی که در حیطه استدلال آوری و اندیشه ورزی تلاش نموده است تا هم افق با اهداف بلند دینی، روش دین در تفهیم حقایق ایمانی را با اصول خویش تئوریزه نماید حکمت متعالیه است.
حال اگر به این نکته نیز توجه شود که هر اجتماعی برای آنکه به تمدن ایده آل خویش دست یابد علاوه بر حرکت عملی و وجودی، منظومه فکری مدونی نیز باید داشته باشد که پا به پای روش عملی اجتماع، تبیین کننده عقلانی مسیر و اهداف او باشد تا در این مسیر به عنوان سببی برای تفاهم عقلانی میان افراد اجتماع عمل نماید، میتوان ادعا نمود که حکمت متعالیه میتواند این سمت مهم را در قبال تمدن اسلامی ایفا نماید و در حیطه استدلال و تعقل و ایجاد تفاهم مابین اندیشه ها همان هدف دین را پیگیری نماید. البته به شرط آنکه مخاطبان حکمت متعالیه نیز متوجه متعالیه بودن آن باشند و همچون سایر فلسفه ها به صورت انتزاعی و مفهومی با حقایق و دستاورد های آن برخورد ننمایند. آسیبی که امروزه در تعلیم حکمت متعالیه به خصوص در فضای دانشگاهی گریبان گیر معلمان و متعلمان آن شده است.
آنچه گفته شد برداشتی کلی از برخی نکات ارزشمند کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی ره» اثر استاد طاهر زاده است که دوستان را به مطالعه این کتاب ارزشمند دعوت مینمایم. همچنین همان گونه که در ابتدای متن بیان شد این مطلب دارای لوازم و فروع متعددی است که میتوان در صورت تمایل در مورد آن مباحثاتی را تنظیم نمود. مباحثی که می تواند در تولید علوم انسانی اسلامی نیز بسیار مفید و کار آمد باشد.
- ۹۳/۱۲/۱۸