باران اندیشه ها

چترها را ببندیم اینجا همه لذت اش در خیس شدن خلاصه شده است

باران اندیشه ها

چترها را ببندیم اینجا همه لذت اش در خیس شدن خلاصه شده است

علی جعفری هرستانی

در این متن کوتاه، دو رویکرد معرفت شناسانه و هستی شناسانه به اعتبارات، در نظریه اعتبارات علامه صرفاً برای آشنایی اوّلیه و نه تبیین نظری ارائه گردیده است. در آینده رویکرد های روش شناسانه و ... نیز در جای خود تبیین خواهد گردید.

نگاه معرفت شناسانه به نظریه اعتبارات:

تبیین نظریه اعتبارات از حیث معرفت شناسانه یا از منظر ادراکی، یا به تعبیر خود علامه طباطبایی، ادراکات اعتباری، اوّلین گام در طراحی و تبیین نظریه اعتبارات علامه طباطبایی است. این رویکرد، در کتاب اعتبارات علامه طباطبایی و مقاله ششم اصول فلسفه و با تفاوتهایی که مدّ نظر این متن نیست و ناظر به کیفیت ارتباط ادراکات اعتباری با ادراکات حقیقی است، در رساله نبوات و منامات مورد توجه بوده است. در کتاب اعتبارات و کتاب اصول فلسفه، علامه طباطبایی به کیفیت و مراحل پیدایش ادراکات اعتباری می پردازد. چنانچه از جهت تاریخی نیز روشن است، کتاب اعتبارات به لحاظ تاریخی نیز جزو آثار متقدّم علامه طباطبایی در تبیین نظریه اعتبارات است. اصول فلسفه نیز اگر چه به لحاظ زمانی جزو آثار اخیر علامه طباطبایی است، امّا توسعه و بسط همان مرحله اوّلی است که در کتاب اعتبارات مورد توجه ایشان بوده است. اگر چه تفکیک و تقدم معرفت شناسی بر هستی شناسی از دست آورد های فلسفه مدرن غرب است، و از منظر علامه طباطبایی پرداختن به معرفت و علم، متأخّر از هستی شناسی است و گزاره های معرفتی پیشا هستی شناسی، از سنخ بدیهیات و بلکه قریب به اولیات بوده و بحث در مورد آنها برهان و استدلال نیست بلکه صرفاً بیان تنبیهی است،  امّا علامه طباطبایی در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، به جهت اتخاذ رویکرد انتقادی و تطبیقی در مقابل فلسفه های به ظاهر فلسفه و به واقع ایدآیسم رایج غرب، بحث را با تقدم معرفت شناسی آغاز می نماید و  هستی شناسی معرفت، پوشش مباحث معرفت شناسی به خود می گیرد.

در این بیان، توجه به اعتباریات از حیث مدرَک یا عالم(فاعل ادراک) و ادراک یا علم(فعل ادراک) است. معرفت های انسان تقسیم می شود به ادراکات حقیقی که ناظر به ادراک حقایق (هست ها و نیست ها) و ناظر به عقل نظری و حکمت نظری است، و ادراکات اعتباری که ناظر به اعتبار در مقام عمل(باید ها و نباید ها) و عقل عملی و حکمت عملی(با کمی اغماض) است.

البته این بحث از حیث هستی شناسی معرفت، در زمره فلسفه و حکمت نظری قرار می گیرد و در فلسفه می توان از آن بحث کرد. با این رویکرد، از منظر فلسفی جایگاه حقیقی این بحث، در مبحث علم است. چرا که در مبحث علم در فلسفه به هستی شناسی معرفت توجه می شود و همانطور که می توان به ادراکات حقیقی نگاه هستی شناسانه داشت، به ادراکات اعتباری نیز می توان از این منظر نگریست.

نگاه هستی شناسانه به نظریه اعتبارات:

این نگاه که بیان صریح آن برای اوّلین بار، در رساله الولایه علامه طباطبایی به چشم می خورد، مکان یابی نظریه اعتبارات در مباحث فلسفه، آن هم نه از حیث معرفت شناسی(مانند اصول فلسفه و کتاب اعتبارات) و نه از حیث هستی شناسی معرفت(مانند طرح بحث علوم و ادراکات اعتباری در مرحله علم نهایة الحکمة) بلکه از حیث مطلق وجود شناسی و هستی شناسی، است. تبیینی که بحث اعتبارات را به وجود اعتباری و موجودات اعتباری ارتقا می دهد. این نگاه، حلقه مفقوده نظریه اعتبارات یعنی توجه به اعتبارات از حیث مدرِک یا معلوم(مفعول ادراک) است.

علامه در رساله الولایه می فرماید«إنّ الموجودات تنقسم باعتبار إلى قسمین» در اینجا منظور موجودات خارجی است و وجود به معنای واقعیّت خارجی است، موجودات به دو دسته تقسیم می شوند. دسته اول موجودات حقیقی که فارغ از تعقل انسان در خارج موجود هستند، « إمّا أن یکون له مطابق فی الخارج موجود فی نفسه، سواء کان هناک عاقل أو لم یکن، کالجواهر الخارجیّة» این موجودات همان موجودات حقیقی هستند. و دسته دوم « و إمّا أن یکون مطابقه موجودا فی الخارج بحسب ما نعقله، غیر موجود لو لا التعقّل » موجودات اعتباری، که آنها نیز در خارج موجود هستند امّا بحسب تعقّل انسان. و روشن است که تقسیم موجودات به حقیقی و اعتباری غیر از تقسیم موجودات به خارجی و ذهنی است، به نحوی که خارجیّت مطلقه تقسیم می شود به خارج و ذهن. پس همانگونه که از احکام تقسیمی وجود، تقسیم وجود به خارجی و ذهنی است، از دیگر احکام تقسیمی وجود، تقسیم وجود به حقیقی و اعتباری است و این تقسیم از اوصاف و عوارض ذاتی وجود است که به نحو مردّدة المحمول بیان کننده وصفی از اوصاف و عوارض ذاتی وجود است. به این معنا که علّامه طباطبایی گویا اینگونه می فرمایند که «الوجود إما حقیقیّ و إمّا اعتباریّ» و برای اهل فلسفه و آشنایان با مباحث علامه طباطبایی در مدخل نهایة روشن است که با این تبیین، وجود حقیقی و اعتباری، دو حیثیت و دو اعتبار از وجود مطلق هستند و وجود اعتباری همان وجود حقیقی است به حمل رقیقت و وجود حقیقی همان وجود اعتباری است به حمل حقیقت و هر دو از شئون وجود مطلق هستند. و به تعبیر علّامه در مدخل نهایة می توان گفت که «الموجود الحقیقیّ و الموجود الاعتباریّ تکون أحوالا هی أخص من الموجود المطلق- لکنها و ما یقابلها جمیعا تساوی الموجود المطلق- کقولنا الموجود إما خارجی أو ذهنی‏»

با این تبیین، همانگونه که آیت الله جوادی آملی در کتاب رحیق مختوم، کتاب تحریر رسالة الولایه و کتاب جامعه در قرآن اشاره کرده است، بحث حقیت و اعتبار از احکام تقسیمی وجود خواهد بود. آیت الله جوادی فرموده اند که « یکی از مسائل تقسیمی حکمت متعالیه که لازم است به طور مستقل محور بحث قرار گیرد این است که وجود یا حقیقی است یا اعتباری، زیرا وجود اعتباری درجه‏ای از وجود حقیقی بوده و از اقسام وجود تکوینی است، چون منشأ حرکت‏های تکوینی است و چیزی که مبدأ پیدایش بسیاری از آثار تکوینی است که اولاً در اذهان اثر تکوینی می‏گذارد و بعد از آن در اعیان اثر تکوینی خود را نشان می‏دهد، نمی‏تواند از حقیقت بی‏بهره و از تکوین بی‏نصیب باشد؛ لیکن بر اثر ضعف آن نسبت به برخی از وجودهای حقیقی، به وجود اعتباری نامدار شده است؛ مانند وجود ذهنی که نسبت به وجودهای خارجی ضعیف و ذهنی است، وگرنه چون قسمی از اقسام اصل وجود است و اصل وجود خارجی بودن و عینیّت داشتن ذاتی (به معنای هویّت نه ماهیّت) آن است، وجود ذهنی وجود خارجی خواهد بود.»

علاوه بر این دو رویکرد نگاه روش شناسانه به نظریه اعتبارات یا اعتبارات به مثابه روش نیز می تواند به عنوان یک بعد جدی نظریه اعتبارات علّامه طباطبایی مورد بحث قرار گیرد که در متن مستقلّی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

 

 

  • باران اندیشه ها

نظرات  (۹)

  • ابراهیم راستیان
  • با سلام و تشکر از جناب علی آقای جعفری
    بسیار استفاده کردم و همانطور که در ابتدا بیان کردید، این نوشتار بسیار مختصر و طبیعتا ابهامات زیادی دارد . چند نکته بنده به نظر می رسد:
    اول این که نگاه هستی شناسانه به اعتباریات بسیار موجب تحول در مسائل علوم انسانی می شود و بسیار بحث ضروری می باشد.
    ثانیا فکر می کنم مقداری باید متن را ساده بنویسیم تا دوستانی که با این ادبیات آشنا نیستند، بهتر بهره ببرند
    ثالثا اگر ابتدا به مباحث هستی شناسانه پرداخته نشود و ورود به مباحث اعتباریات شود، کج فهمی های زیادی را به دنیال خواهد آورد. لذا اگر نگاه هستی شناسانه به اعتباریات داشته باشیم، نگاه معرفت شناسانه مکمل خواهد بود ولی اگر مباحث معرفت شناسانه را مقدم بدانیم بر مباحث هستی شناسانه، در این صورت، نه تنها مکمل نخواهد بود، بلکه در برخی از مسائل گمراه کننده نیز می باشد.
    رابعا نگاه انسان شناسانه بسیار دقیق تر و عمیق تر از نگاه معرفت شناسانه و هستی شناسانه می باشد که ان شاءالله در آینده به آن می پردازم.
    با تشکر
    ابراهیم راستیان 
    سلام علی آقا
    این موضوع هستی شناسی اعتباریات مدتیه که فکر من رو هم به خودش مشغول کرده
    نوشتار شما رو هم که دیدم نظری ننوشتم
    چون به نظری در فضای ادبیات کلاسیک فلسفه نرسید
    منتها امروز یه عبارتی رو در المیزان دیدم که بر خلاف رساله الولایه به کلی از امور اعتباری سلب وجود کرده بود.
    برام جالب بود
    اما متن عبارت
    هیچ شکى نیست در اینکه خداى تعالى تنها کسى است که سلسله علیت جاریه در عالم به او منتهى مى‏شود و او است که هر علتى را علت کرده و رابطه بین او و میان اجزاى عالم و سراپاى آن رابطه علیت است، و در بحث‏هاى مربوط به علت و معلول، این معنا مسلم و روشن شده که علیت تنها در هستى‏ها است، نیستى‏ها علت نمى‏خواهند، به این معنا که وجود حقیقى معلول وجودى است که از علت ترشح شده، و اما غیر وجود حقیقى او و امورى که چیزى جز اعتبار نیستند، از قبیل ماهیت و ملکیت و امثال آن، چیزهایى که از علت ترشح کنند نیستند، و اصلا از سنخ وجود نیستند، تا محتاج علت باشند، و این مطلب به عکس نقیض منعکس شده، نتیجه مى‏دهد که هر چیزى که وجود حقیقى ندارد معلول هم نیست، و چون معلول نیست، به واجب الوجود هم منتهى نمى‏شود.
    اینجا است که مساله استناد بعضى از امور اعتباریه محض، به خداى تعالى مشکل مى‏شود، زیرا قرار شد امور اعتباریه محض اصلا وجود حقیقى نداشته باشند، و وجود و ثبوتشان تنها وجودى اعتبارى و فرضى باشد آرى اینگونه امور از ظرف فرض و اعتبار تجاوز نمى‏کند، و چیزى که حقیقتا وجود ندارد چگونه ممکن است به خدایش مستند کرد؟.
    ترجمه المیزان، جلد 3، صفحه 223
    اصلاح یه جمله در کامنت قبل:
    چون خودم به نظری در فضای ادبیات کلاسیک فلسفه نرسیدم
    سلام آقا مرتضی
    بنده در اون فرمایشات شما مبنی بر اعم بودن واقعیت از وجود تامل کردم
    هنوزم نظرم بر اینه که ادبیات کلاسیک می تونه مشکل را حل کنه.
    به نظرم این بحث هستی شناسی اعتبارات شبیه وجود ذهنی است.
    از یک حیث که مقیسا الی الخارج هست وجود ندارند و فقط ماهیت اند و از این حیث که صورت علمیه هستند و کیف نفسانی وجود دارند
    اینجا هم ظاهرا ادبیات علامه چنین تفکیکی داره
  • مسعود عنابستانی
  • سلام
    از محضر اساتید بزرگوار آقایان جوانعلی آذر، جعفری و راستیان عذرخواهی می کنم و اجازه می گیرم تا نکته ای رو بیان کنم

    به نظر می رسد مراد از این "خارج" و "وجود خارجی"  که مرتب ذکر می شود و بر اساس آن وجود به خارجی و ذهنی تفکیک می شود، «خارج از بدن» است.

    این تفکیک بر این مبنا استوار شده که انسان را بدن فرض کرده و هرچه غیر بدنش را خارج در نظر گرفته است.

    در حالی که بر اساس نگاه علامه که در رساله انسان قبل الدنیا و رساله انسان فی الدنیا و در ذیل آیه 105 سوره مائده در تفسیر المیزان مطرح شده، حقیقت انسان نفس است و نفس است که بدن به او تعلق گرفته است. همه چیز در ظرف نفس محقق است.
    خارج و وجود خارجی اعتباراتی هستند که بعد از اعتبار استقلال بدن و بعد از اعتبار "من بدن هستم" در ظرف حیات مادی ایجاد شده اند.
    اگر انسان بدن را وجودی مستقل اعتبار کند و بعد خودش را بدنش بداند، درنتیجه به اعتبار خارج از خودش و تفکیک خارجی و ذهنی می رسد. در حالیکه اگر به نفس و بساطت آن توجه کند در میابد که ««همه چیز در ظرف نقس موجودند»» و وجودی مستقل ندارند.

    در اولین نگاه در میابد که خود من غیر از بدن من است و بعد با توجه کلی به خود، مجرد بودن خود از قیود مادی را دریافته و سیطره اش با کل ماده را میابد. توجه کلی به نفس این را متوجه انسان می کند که همه چیز در ظرف نفس او محققند و اساسا همه چیز در ربطی با خود او هستند.

    بخش هایی از المیزان ذیل آیه 105 مائده:
    <!-- p.MsoFootnoteText, li.MsoFootnoteText, div.MsoFootnoteText {mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-link:"Footnote Text Char"; margin:0cm; margin-bottom:.0001pt; text-align:justify; mso-pagination:widow-orphan; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:10.0pt; font-family:"Traditional Arabic","serif"; mso-fareast-font-family:Calibri; mso-fareast-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Traditional Arabic; mso-bidi-language:AR-SA;} span.MsoFootnoteReference {mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; vertical-align:super;} span.FootnoteTextChar {mso-style-name:"Footnote Text Char"; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-unhide:no; mso-style-locked:yes; mso-style-link:"Footnote Text"; mso-ansi-font-size:10.0pt; mso-bidi-font-size:10.0pt; font-family:"Traditional Arabic","serif"; mso-ascii-font-family:"Traditional Arabic"; mso-hansi-font-family:"Traditional Arabic"; mso-bidi-font-family:Traditional Arabic; mso-bidi-language:AR-SA;} -->

    لکن «هذه الحقیقة التکوینیة» أعنی کون الإنسان فی حیاته سائرا فی مسیر نفسه لا یسعه التخطی عنها و لو بخطوة، و «لا ترکها و الخروج منها» و لو لحظة، لا یتساوى حال من «تنبه له» و تذکر به تذکرا لازما لا یتطرق إلیه نسیان، و حال من غفل عنه و نسی الواقع الذی لا مفر له منه‏



    <!-- p.MsoFootnoteText, li.MsoFootnoteText, div.MsoFootnoteText {mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-link:"Footnote Text Char"; margin:0cm; margin-bottom:.0001pt; text-align:justify; mso-pagination:widow-orphan; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:10.0pt; font-family:"Traditional Arabic","serif"; mso-fareast-font-family:Calibri; mso-fareast-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Traditional Arabic; mso-bidi-language:AR-SA;} span.MsoFootnoteReference {mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; vertical-align:super;} span.FootnoteTextChar {mso-style-name:"Footnote Text Char"; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-unhide:no; mso-style-locked:yes; mso-style-link:"Footnote Text"; mso-ansi-font-size:10.0pt; mso-bidi-font-size:10.0pt; font-family:"Traditional Arabic","serif"; mso-ascii-font-family:"Traditional Arabic"; mso-hansi-font-family:"Traditional Arabic"; mso-bidi-font-family:Traditional Arabic; mso-bidi-language:AR-SA;} -->

    و ذلک أن «المتنبه إلى هذه الحقیقة» حیثما یلتفت إلى حقیقة موقفه من ربه و «نسبته إلى سائر أجزاء العالم» وجد نفسه:

    1- «منقطعة عن غیره» (و قد کان یجدها على غیر هذا النعت)

    2- و مضروبا دونها الحجاب لا یمسها بالإحاطة و التأثیر إلا ربها المدبر لأمرها الذی یدفعها من ورائها و یجذبها إلى قدامها بقدرته و هدایته

    3- و وجدها «خالیة بربها» لیس لها من دونه من وال‏

  • مسعود عنابستانی
  • ادامه نظر قبلی:

    تعریف وجود حقیقی اینطور بیان شد: آنچه که در خارج مستقل از تعقل ما (فی نفسه) موجود است.

    تعقل و ذهن از شئون نفس هستند نه بدن. انسان ابتدا برای بدن وجود مستقل قائل می شود (اعتبار می کند) و سپس خودش (نفس) را نیز بدن می پندارد (اعتبار می کند) در نتیجه تعقل و ذهن را هم از بدن پنداشته و آنچه خارج از بدن موجود است را خارج از تعقل و ذهن می پندارد. در نتیجه به تقسیم وجود به خارجی و ذهنی قائل خواهد شد.

    علت پیدایش مفهوم خارج برای انسان این است که ابتدا برای بدن وجود مستقلی قائل شده و سپس خودش را بدن پنداشته و سپس چون وجود مستقلی که برای بدن قائل شده، محدود است؛ آنچه غیر از بدن است را هم استقلال قائل شده و خارج از بدن می پندارد. ریشه پیدایش مفهوم خارج، در استقلال قائل شدن برای بدن و غیر بدن است. در نهایت هم چون خودش (نفس) را نیز بدن پنداشته، تعقل و ذهن را نیز از بدن پنداشته و هر آنچه خارج از بدن است را وجود خارجی و غیر آن را وجود ذهنی می پندارد. اگر مادی مسلک باشد که مرادش از خارج هر ماده ای است که غیر از بدن است و اما اگر مادی مسلک نباشد مثلا جن و ملائکه و خدا را هم جزء خارج به حساب می آورد.

    اما اگر رفته رفته توجه را از بدن بردارد و مثلا توجه کند که دست من هم خارج است و بدن من هم متعلق به خارج است می یابد که من (خودم یا نفس) حقیقیت فراتر از این بدن و این خارج و این عالم است و با درک کلیت و بساطت و تجرد نفس از ماده در میابد که همه چیز در ظرف نفس موجود است و همه چیز در ارتباط با من معنا دارد.

    استاد جعفری بیان کردند که (البته با استناد به علامه) هم موجودات حقیقی و هم موجودات اعتباری در خارج موجودند اما یکی فی نفسه و یکی بحسب تعقل انسان.

    با این بیان باید در تعریف موجودات حقیقی و اعتباری بگوییم که هر دو در خارجیت مطلق موجودند (نه در خارج از ذهن) و هر آنچه خارجیت مطلق هست هم، در ظرف نفس موجود است و نفس جامع همه حقائق است. اگر انسان این حقائق را تجلی داده و با اراده خود محقق کند، موجودات اعتباری ساخته است.

  • ابرهیم راستیان
  • سلام آقای مسعود عنابستانی
    می خواستم این بحث که شما مطرح نمودید را تحت نگارشی به عنوان اعتباریات در پرتو انسان شناسی علامه بیان کنم که شما به خوبی تقریر کردید. البته نگته هایی در این زمنیه وجود دارد. بنده مایل هستم که این بحث را ادامه دهیم. به نظر می رسد می شود به نقطه های بسیار خوبی برسیم.
    خیلی ممنون
    ابراهیم راستیان
    سلام
    از نکات بیان شده توسط شما تشکر می کنم جناب آقا مسعود.
    به نظرم اگه بحث را بردیم در نفس شناسی و از حیث معرفت النفسی طرح کردیم اساسا دیگه اون تحلیلی که علامه در اصول فلسفه از اعتبارات دارند برچیده خواهد شد. چرا که اساسا بساط علم حصولی را باید به هم بزنیم چون فرض علم حصولی با همین منطق است که انسانی هست و اشیایی در خارج که او به واسطه قوای ادراکی بدن به شناخت آنها می پردازد.
    بحث اعتبارات را در این سطح با تحلیلی که از علم و ادراک و کیفیت ادراک حصولی در بحث وجود ذهنی بدایه و نهایه اومده علامه طرح کرده اند نه با اون سطح از بحث که در باب علم و اتحاد علم و عالم و معلوم مطرح میشه
    اگه تحلیل شما این شد که همه حقایق در نفس انسان محقق است اونوقت باید یه تقریر دیگه ای از اعتبارات کرد که تقریر با منطق عرفانی خواهد بود 
    عجالتا در این سطح تقریر متوسط فلسفی هست که علامه نظریه ادراکات حقیقی و اعتباری را در ظرف علم حصولی مطرح نمودند. و با اون سزح عالی تر که شما می فرمایین کلیّت نظریه اعتبارات تغییر می کنه.
    شبیه این بحث در سایر موضوعات نیز خواهد بود مثل بحث ماده و حرکت جوهری و ...
  • حمیدرضا بهرمن
  • سلام
    این بحث ها چه ضرورتی داره؟؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی