سطوح اثرگذاری در نگارش متن علمی
محمدصادق تراب زاده
بسم الله الرحمن الرحیم
مفاهیم، انتزاعی از واقعیتند که واقعا واقعیت نیستند اما چرا از مفاهیم استفاده می کنیم؟ شاید یک وجه مرتبط، آن باشد که برای تفکر و تعامل ناگزیر از زبان و منطق تفکر هستیم و بدون مفاهمه در تفکر و زبان، امکان تعامل وجود ندارد. آیا صرفا ارتباط برقرار می کنیم که نفس خویش را راضی کنیم یا اینکه سعی داریم اثری در عالم خارج محقق کنیم؟ مسلما باید به نحوی ارتباط را برقرار نمود که اثری هم محقق شود.
نگارش، پژوهش و کار علمی نیز چنین است. باید برای مخاطب نوشت. شاید و شاید و شاید شعر را شاعر برای خویش (که البته آن هم غیر خود است) می سراید اما پژوهشگر علوم انسانی به مخاطب توجه دارد؛ آن هم از دو جهت:
اول اینکه باید به زبانی نوشت که مخاطب بفهمد. گاهی بحث را باید ساده کرد و گاهی باید بر غنای معرفتی آن افزود. برای این مفاهمه، عنصر جذابیت و ارتباط گیری ضروری است. در واقع به کار بستن هنر جذب، مفاهمه را تسهیل می کند، فرد را برای مفاهمه مهیا و در نهایت ممکن است مشتاق سازد. اما بدانیم که این دو -یعنی هنر جذب و هنر انتقال پیام- هر دو باید با هم رخ دهند.
دوم اینکه برخی می اندیشند که اول باید مساله ای را برای فرد مقابل مهم جلوه داد و بعد زمینه تعامل را فراهم کرد. این امر در عالم خارج، از ترتیب زمان برخوردار نیست. مخاطب همزمان باید در تور مفاهمه و تعامل قرار گیرد و الا ممکن است بعد از مفاهمه، فرصتی برای تعامل پیش نیاید. با مخاطبی مواجهیم که صرفا مخاطب ما نیست و همواره با امواج عرضه مفاهمه و انتقالات پیام برخورد دارد. پس فرصت را دریابیم.
می گویند اینکه به صورت قبائل و شعوب خلق شدیم، برای تعارف بود. برخی تعبیر کرده اند به آشنایی و مفاهمه. شاید گزاف نباشد که توجه کنیم، این مفاهمه مقدمه تعامل است. در حقیقت، تعارف به معنای تعامل بود نه صرف آشنایی. آن زمانی که برای مفاهمه می نویسیم باید برای تعامل هم غذایی درون متن، تعبیه کنیم.
در حقیقت، هنر نوشتن و نگارش علمی آن است که مخاطب را لحظه واحد، هم جذب کنیم، هم معنا را به او منتقل نماییم و هم اینکه مسیر تعامل را به وی نشان دهیم. یادمان باشد شاید فرصت دیگری دست ندهد. پس همان زمان که مقاله یا کتاب یا پروژه علمی و .... را پیش می بریم آن گونه باید نوشت که مطمئن شویم، مخاطب پس از عرضه، برای تعامل خواهد آمد. باید به نحوی نوشت که مخاطب هم مرا بپذیرد و هم ایده مرا و هم طرح مرا. اگر در ارتباط خود، توانستم میخ محکمی در ذهن و قلب مخاطب بکوبم، امید است که او برای شنیدن دیگر حرف هایم مشتاق شود یا اینکه از من تقاضای عرضه اندیشه کند.
این نوع نگارش سنگ بنای نگارش های علمی موثر است. این نوع نگارش مقدمه حرکت اندیشه به عرصه عمل و بازار است. اگر می خواهیم با سازمانی ارتباط بگیریم یا برای اندیشه خود، بازتولید ثروت مادی کنیم هم باید همان ابتدا آن گونه بنویسیم و آن گونه با مخاطب صحبت (کتبی یا شفاهی) کنیم که مطمئن شویم حاضر است برای اندیشه ما از مال، زمان و توجه خویش خرج کند. نه اینکه اول بنویسیم بعد به دنبال مشتری باشیم. نه اینکه بنویسیم بعد نق زنان بگوییم به اندیشه ها توجه نمی شود. اگر در بیرون نیاز است که هست، اگر حرف ما حرف مفید و حتما ضروری است که باید باشد، پس جوری باید نوشت که این دو همدیگر را صمیمانه دریابند.
انشاءالله ادامه دارد....
- ۹۳/۱۲/۰۲
به نظرم یادداشت های آقای پارسانیا، بسیار متوجه این نکته هست.
استاد هستند در ارائه مطالب دشوار و پیچیده به زبانی بسیار ساده، روان و قابل فهم.