اعمال قدرت مربی
ابراهیم راستیان
نکته: در این نوشتار هرجا نوشته شده مربی، شما بخوانید مدیر!
بر اساس مبانی عرفانی می توان دو نوع مربی را در عالم تبیین کرد. مربی های اعدادی و مربی های حقیقی. نکته ای که در این مقاله می خواهم به آن بپردازم، پیرامون اعمال قدرت مربی اعدادی است. بر اساس مبانی عرفانی مربی اعدادی به هیچ عنوان نمی تواند عامل رشد در متربی بشود، بلکه صرفا زمینه ساز رشد فرد در مسیر تربیتی می باشد و بستر های لازم را برای رشد فراهم می کند. حال فرض کنید که مربی بخواهد به عنوان یک عامل حقیقی در متربی اعمال قدرت کند، فکر می کنید چه اتفاقی می افتد؟[1] یکی از خطرات بزرگی که ممکن است رخ دهد، سلب اختیار از متربی و به تبع آن، شرطی شدن متربی است.[2] به بیان دیگر، اگر مربی اعمال قدرت کند، فرد آن فعل حسن را تحت عوامل خارجی انجام می دهد و طبیعتا تداوم اعمال قدرت موجب می شود که فرد بر اساس عادات انفعالی و بدتر از آن به نحو شرطی آن فعل را انجام دهد. حال اگر چنین مربی بخواهد به نحو اعدادی برخورد کند، چه خواهد کرد؟ باید بسیاری از باید ها و نباید ها را چه از لحاظ کمی و چه از لحاظ کیفی کنار بگذارد. مربی باید از آن دسته از باید ها و نباید هایی استفاده کند که موجبات توجه و معرفت به نفس در متربی را فراهم آورد. لذا این مقدار از باید ها و نباید ها نیز که باقی می ماند، اعدادی می باشند. پس در نگاه دوم اصل در تربیت، متربی است و صرفا مربی بستر رشد را فراهم می کند. اگر مربی بخواهد به روش دوم با متربی برخورد کند ولی متربی این روش را نفهمد(مشکل بینشی) یا نپذیرد (مشکل انگیزشی) دائما از مربی درخواست می کند که اعمال قدرت کند. مثلا انتظار دارد، اگر فلان کار اشتباه را خواست انجام دهد، با یک سیلی مانع انجام آن کار غلط بشود. حقیقت چنین نگاهی از سوی مربی بدین معناست که متربی از وی درخواست می کند که از حیث انسانی با بنده برخورد نکند. مربی دلسوز و دوستدار متربی، هیچ گاه از این روش استفاده نمی کند ولی دائما تلاش می کند که به متربی بفهماند که باید درون وی تحول صورت بگیرد و نه در محیط. دائما تلاش می کند که به متربی بفهماند، هر کس انتظار تحول در غیر خودش را داشته باشد یا این که منتظر باشد که اول محیط تغییر کند و با تغییر محیط او هم رشد کند، در مسیر رشد قرار نگرفته است. به متربی بفهماند، مبدا تحولات عالم درون انسان است و مقصد تحولات عالم نیز درون انسان است. از یک سوء مربی به هیچ عنوان نمی خواهد اعمال قدرت بکند چراکه آن شیوه ی تربیتی را برخوردی غیر انسانی با متربی می داند از سویی دیگر متربی هم متوجه این حقیقت نمی شود و همچنان بر روش خود (خواسته یا ناخواسته) اصرار می ورزد. از آنجا که این مربی دلسوز است و حقیقتا متربی را دوست دارد، دائما به دنبال روش جدیدی برای فهماندن این حقیقت به متربی است. اگر این فضا به همین نحو ادامه پیدا کند، متربی نه تنها به این حقیقت توجه نخواهد کرد، بلکه به خاطر عدم اعمال قدرت مربی، به اشتباه خود پی نمی برد و طبیعتا روش خود را حق می پندارد. لذا این روش مربی هیچ کمکی به رشد متربی نخواهد کرد. در نتیجه نه می تواند از روش اعدادی استفاده کند و نه می خواهد از اعمال قدرت خود استفاده کند. تنها راهی که برای مربی باقی می ماند که بتواند متربی را در مسیر رشد حقیقی نگه دارد، ترک متربی است. لذا این غیبت مربی می تواند برای متربی کاملا رشدی باشد. مربی در این حالت زمینه ای را فراهم می آورد که با یک شوک در متربی یا به تدریج این توجه به نفس در او ایجاد کند که اگر چنین توجهی حاصل شود، مربی می تواند دوباره در کنار متربی حاضر شود و زمینه ی رشد های بالاتری را برای متربی فراهم آورد. در همین فضا می توان غیبت امام زمان را تبیین کرد. البته غیبتی که در برابر ظهور حضرت است و نه غیبتی که در برابر حضور است. چرا که غیبت امام به معنای عدم حضور ایشان نیست، بلکه به معنای عدم ظهور است. این حقیقت نکات زیادی را در دل خود دارد فتامل. امیدوارم که این قلم ناتوان بنده، توانسته باشد کمی از این حقایق را تبیین کند.
- ۹۳/۱۰/۱۴
خیلی بهره بردم. البته قبلا در این مورد صحبت کرده بودیم. اون پستی هم که در وبلاگ گذاشتم که سه نوع خط مشی گذاری می توان ترسیم کرد مبتنی بر همین نگاهی بود که شما ترسیم کردید.
استفاده می کنیم.