باران اندیشه ها

چترها را ببندیم اینجا همه لذت اش در خیس شدن خلاصه شده است

باران اندیشه ها

چترها را ببندیم اینجا همه لذت اش در خیس شدن خلاصه شده است

اهل دنیا، اهل علم و اهل عبودیت

باران اندیشه ها | جمعه, ۵ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۱۲ ق.ظ | ۳ نظر

سیدابوالحسن حسینی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الآخرین

شاید مهمترین موضوعی که ذهنم را در آذرماه به خود مشغول کرد، حاج آقای قاسمیان بود. دو اتفاق در این ماه موجبات این امر را فراهم کرد. یکی کارگاه تجربه ای که با ایشون داشتیم و دیگری مراسم شبهای اربعین هیئت میثاق با شهدا.

البته از قبل نیز ایشون را به اجمال می شناختم ولی نمیدونم چرا همیشه یک گاردی نسبت به ایشون داشتم و حتی تمایل چندانی به دعوت از ایشون در هیئت نیز نداشتم. اما آذر ماه 93 نقطه عطفی را در نگاهم به ایشون و مسیر رشدی که پیموده، رقم زد.

شاید یکی از مهمترین مطالبی که ذهنم را در کارگاه تجربه به خود مشغول کرد، جریان فرقون فروشی ایشون بود. یک فارغ التحصیل باهوش و درس خون دانشگاه شریف، که مدتی است در حوزه علمیه قم با جدیت مشغول دروس حوزوی شده، بر حسب یک وصیت و وظیفه ای که احساس می کنه بر دوشش قرار گرفته، تمام تعلقات و کار علمی خودش را رها می کنه و چندسالی در بازار تهران مشغول فرقون فروشی میشه!

از این مطلب که بگذریم، جریان موفقیت ایشون برای من عجیت و غیر متعارف بود. کسانی که با سیستم آموزشی حوزه آشنا باشند، می دونند که در حوزه (برخلاف دانشگاه!) باید سالیان سال خاک بخوری تا بتونی حرفی برای گفتن داشته باشی. معمولا بزرگان و برجستگان حوزه پس از مدت زیادی تلاش و کار علمی، به نقطه ای میرسند که توجهات به سمتشون جلب میشه و حرف جدیدی برای گفتن داشته باشند.

ایشون اگرچه که مدت زیادی نیست که وارد مطالعات حوزوی شده (البته به نسبت عرف حوزه)، ولی حرفهای جدی و عمیقی داره. نکات تفسیری ایشون بسیاری از طلاب را متحیر و مجذوب می کنه. تحولی که در برنامه های مدارس علمیه ایجاد کرده و همچنین ایده ها و افکار وی در حوزه کار فرهنگی و جهادی مورد تحسین و توجه بسیار است. خصوصا که اخیرا در حوزه منبر و خطابه نیز در ردیف برجسته ترین خطبای کشور، در حسینیه امام خمینی به ایراد سخن پرداخت.

اما چگونه یک نفر در تمام این حوزه ها اینقدر سریع اوج می گیرد؟! نمیدونم، ولی فکر می کنم بی ارتباط با فرقون فروشی نباشه.

کسانی که مشغول کار علمی هستند، کاملا درک می کنند که تعلقات آدم به فعالیت های علمی بسیار بیشتر از تعلق اهل دنیا به زیورآلات و زخارف دنیا هست. و کنده شدن از تعلقات علمی بسیار دشوارتر از کنده شدن از نعمت ها و مواهب دنیوی است. به نظرم اهل دنیا، اهل دنیایی ساده و سطحی هستند ولی اهل علمِ منهای عبودیت و تکلیف، به دنیایی عمیق تر و پیچیده تر دل می بندند. و البته لذائذ مادی این دو دنیای سطحی و عمیق نیز متفاوت است و دنیاطلبی عمیق لذائذ بیشتر و عمیقتری را نیز خواهد داشت.

اما کسی که «اهل علم» نشود، بلکه اهل معرفت، و اهل عبودیت باشد، علم آموزی موجب تعلق او و دنیاگرایی او نخواهد شد. علم برایش حجاب اکبر نخواهد بود. علم برایش سواد نخواهد شد تا روز به روز سیاهترش کند.

بگذریم ....

اما پرده دومی که از قاسمیان برایم رو شد، در مراسم شبهای اربعین هیئت میثاق با شهدا بود. البته من فقط شب سوم را بودم، شبی که هم منبرش جالب بود و هم حواشی قشنگی داشت.

با خانواده آمد و تا انتهای مداحی نشست و عزاداری کرد. عبا و عمامه از تن در آورد و در بین بچه ها سینه زد. بعد جلسه نیز ساعتی را با مطیعی در دفتر مسجد آواز خواند ... حال خوشی داشت.

منبرش پر بود از نکات معرفتی و اخلاقی گیرا. نمیدونم ولی شاید علت این گیرایی، عامل بودن گوینده آن بود. وقتی حرف از شکم بارگی میزد و عبارت «کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ ... وَ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِه» را شرح می داد، گیرا و موثر بود. حرف از کفایت می زد و می گفت اگرچه که پرخوری بد است ولی گرسنگی نیز مطلوب نیست. باید آنقدری خورد که توجه به شکم وجود نداشته باشد، مثل هوا و تنفس اکسیژن که فکر کسی را به خود مشغول نمی کند. البته این را معیاری برای تمام امور دنیوی می دانست و می گفت درآمد نیز نباید زیاد باشد و نه آنقدر کم باشد که تا آخر ماه به فکر این باشیم که مبادا کم بیاوریم. باید به میزانی باشد که توجهمان از آن فارغ گردد. و لذاست که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مکررا برای امت خود دعا می کردند که رزق کفاف داشته باشند.

وقتی آیه شریفه «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلا» را توضیح می داد و حرف از نشئه شب می زد، همه به سحرخیزی ترغیب می شدند. می گفت ما همه کارهایمان را می خواهیم در روز انجام دهیم و این شدنی نیست. برخی کارها اصلا مال نشئه شب است و در روز به سرانجام نمی رسد. مثالش این بود که شما برای مطالعه، کتابخانه را انتخاب می کنید، محیطی که آرام و بی صدا باشد. هیچگاه وسط زمین فوتبال با اینهمه سر و صدا و توپ و شوت و ... مطالعه نمی کنید، جایش اینجا نیست. ولی ما بسیاری از کارهایمان که جایش در کتابخانه است در زمین فوتبال دنبالش می گردیم و لذاست که به نتیجه نمی رسیم. بسیاری کارها باید در نشئه شب انجام گیرد و اصلا روز جایش نیست.

بعد از جلسه کسی پرسید، سحر که بیدار می شویم، بیشتر عبادت کنیم یا درس بخونیم و کار پژوهشی کنیم؟ با خنده معناداری گفت، درس نه! عبادت و تلاوت قرآن.

اینجا مجال مناسبی برای بیان محتوای سخنرانی ایشان نیست و من هم چنین قصدی نداشتم، صرفا دو نکته از باب نمونه آوردم.

ولی باز می گردم به سؤال اساسی خودم، که چگونه و چرا قاسمیان اینقدر سریع و عمیق در مسائل گوناگونی همچون منبر، تحول در حوزه، کار فرهنگی، تفسیر قرآن کریم و ... سرآمد شد؟!

شاید به این دلیل که اهل علم نبود بلکه اهل معرفت، اهل عبودیت و اهل تکلیف بود. و به آنچه می دانست و می گفت، عامل بود.

  • باران اندیشه ها

نظرات  (۳)

فرغون 
  • محمد مهدی
  • روانی مطلبتان مرا تا آخر نوشتار سوق داد. عالی بود.
    ساقی بده آن کوزه ی یاقوت روان را
    یاقوت به چه ارزد بده آن قوت روان را
    سلام
     خوشمان آمد

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی