تقابل مفهومی آزاداندیشی و تعالی خرد فردی و اجتماعی در دو بعد ثبوتی و اثباتی
محمدصادق توسلی
بسم الله الرحمن الرحیم
آزاداندیشی بسته به اینکه چگونه تعبیر و تفسیر گردد، می تواند امری پیش برنده و مثبت و یا ارتجاعی و مخرّب تلقی شود. در این نوشتار از دو بعد درونی و نفسی و نیز بیرونی و اجتماعی به این مفهوم خواهیم پرداخت.
آزاداندیشی در بعد درونی و نفسی و تسامحاً بعد ثبوتی و نفس الأمری، به حسب خود مفهوم اندیشه که از شؤون نفس و قوهی عاقله ی انسان است، به معنای فراغت فرایند باطنی اندیشه از هر قید و بند و محدودکنندهای است. این فراغت و اطلاق، اولاً ممتنع است، چراکه نمی توان اندیشه را از قیود طبعی و نفسی که ظهور در صفات شخصیتی، عقاید و باورهای پیشینی، ارتکازات ذهنی و امثالهم دارد جدا ساخت. به فرض امکان چنین تجرد و تفکیکی، پرسش مهم آن است که آیا هر محدودکننده ای لزوماً مخلّ اندیشیدن است و آزاداندیشیدن، مطلقاً و بالضروره امری است پیش برنده و مفید؟
پاسخ ما به این پرسش، صراحتاً منفی است. نه تنها اندیشه، بلکه هر سلوک فردی و اجتماعی انسان نیازمند محدودکننده هایی است تا حرکت آن را بر مسیر درست تضمین کنند. اینکه تعریف ما از مسیر درست چیست بحثی است علی حده، لکن هر مکتب و نحل های بسته به اینکه چه اندیشه یا سلوک و رفتاری را درست می داند، برای اندیشیدن، محدودکننده هایی وضع می کند. یکی از آشکارترین نمونههای چنین محدودکننده هایی در منطق ارسطویی قابل مشاهده است که سیر قیاسی اندیشیدن را ضابطه بخشیده و مدعی صیانت از فکر در مقابل خطاست.
این محدودکننده ها شاید در کمّ و کیف از نحله ای به نحله ی دیگر دگرگون باشند، ولی نمی توان مکتبی را یافت که مدعی تعالی انسان باشد ولی خود را از وضع محدودکننده های متناسب با تعریف خویش از تعالی و ترقی برای اندیشه و رفتار بینیاز ببیند و هیچ قیدی را خواه به صراحت، یا به تضمّن و یا به التزام تجویز نکند.
بنابراین صِرف محدودکننده بودن یک عقیده، یک ضابطه، یک صفت شخصیتی، یک تجربه ی شخصی و یا حتی یک هنجار اجتماعی و عرف عمومی برای اندیشه، مذموم نیست و ما پس از مواجهه با چنین محدودکنندهای پیش از نفی آن باید بپرسیم آیا در خدمت تعالی خرد فردی و اجتماعی است یا در خدمت انحطاط و تنزل آن؟
بیشک، تشویق و ترغیب به اطلاق اندیشه از قیودی که در خدمت درست اندیشیدن و صیانت فکر از خطا و انحراف می باشند، نه تنها عقلائی و مترقی نیست، بلکه عین ارتجاع و عقبگرد است، چراکه تعالی و ترقی جز با دعوت به درست اندیشیدن و کشف و انتشار ضوابط آن میسّر نیست.
بُعد دومی که برای آزاداندیشی متصور است، بعد بیرونی و اجتماعی و اصطلاحاً اثباتی است. معنای ممدوح و مقصود خیرخواهانِ داعی آزاداندیشی را باید در این بعد از آزاداندیشی و نه بعد اول آن جستجو نمود.
از این منظر، آزاداندیشی اشارهای است به رهایی اندیشه از قیودی که مانع از ابراز و اظهار عقاید و اندیشه های گوناگون به دلیل تباین یا تعارض با عقیدهای خاص میگردند. هرچند در ابتدای امر، اینگونه قیود، اثباتاً و نه ثبوتاً اندیشه را مقید می کنند، لکن مآلاً می توانند خود اندیشه را و نه فقط ابراز و اظهار آن را محدود سازند.
در این بعد از آزاداندیشی نیز روشن است که نمی توان موضعی اجمالی در خصوص محدودکننده های اِبرازی و اظهاری گرفت و در مواجهه با چنین محدودکننده هایی، پیش از نفی آنها باید بپرسیم اولاً چنین قیدی صرفاً نحوهی ابراز اندیشه را محدود می سازد، یا مطلقاً از انتشار و اظهار نوعی خاص از اندیشیدن جلوگیری می کند؟
در حالت اول (تقیید نحوه ی ابراز اندیشه) تا آنجا که این محدودکننده ها جامعه را به سمت اخلاق، احترام متقابل و ادب مجادله سوق می دهند نیکو و پسندیده، بلکه ضروری و اجتناب ناپذیرند و تلاش برای زدودن آنها به اسم دفاع از آزادی بیان، در واقع خدمت به ترویج هوچیگری، بی نزاکتی، حرمت شکنی و توهین است.
در حالت دوم (جلوگیری از اظهار و انتشار نوعی خاص از عقیده) باز هم قائل به تفصیل می شویم و معتقدیم نمی توان مطلقاً حکم به مردود بودن چنین قیودی داد. البته در جامعه ای که قوای خرد جمعی در اثر ممارست بر منطق اندیشه ی درست و منطق درست اندیشیدن، توان لازم برای مصون ماندن از هجمه های فکری انحرافی را یافته اند، می توان با خاطر آسوده به هر نحله ی فکری تریبون اظهار عقیده داد و از سلامت فکر و عقیده ی جامعه نیز مطمئن بود. در غیر اینصورت، بستر رشد و تعالی خرد فرد و جامعه، با محیطی کنترل شده فراهم می گردد که در آن عقاید و اندیش ههای گوناگون و حتی دگرگون نسبت به اندیشه ی حاکم مجال ظهور و بروز مییابند و در مقابل عقیده نماهایی که صرفاً به دلیل بهره گیری از مخدّرهای فکری و نه منطق و دلیل، مجال خودنمایی یافته اند، محدود و سانسور می گردند.
- ۹۳/۱۰/۰۲