چه کاره ام؟!
هاشم سوداگر
یکی از تفریحات (تا حدود زیادی سالمِ) من، وقتی به یه آدم دانشگاهی میرسم، گپ و گفت در مورد رشتهی تحصیلیشه. اینکه موضوع اصلی مورد بررسی در رشتش رو چی میدونه؛ چرا پرداختن به اون موضوع رو مهم میدونه؛ تو اون رشته از چه زاویهای به اون موضوع نگاه میکنن؛ کلیدواژههای اصلی رشتش رو چی میدونه؛ مهمترین دستاوردهای رشتش (یا به عبارتی خودش) رو برای جامعه چی میدونه و ... . ممکنه خودمم اطلاعاتی در مورد اون رشته داشته باشم و یا به راحتی بتونم به دست بیارم؛ ولی دونستن نگاه اون (به عنوان یه دانشجو یا دانشآموخته یا استاد اون رشته) برام جالب و آموزندس.
یکی دیگه از تفریحاتم (که البته خیلی پر دردسره) اینه که اون سؤالا رو از خودم بپرسم. البته همونطور که گفتم کار سختیه؛ چون به راحتی نمیتونم خودم رو بپیچونم؛ لذا مجبورم جوابی قانع کننده به خودم بدم. یه زمانی هر وقت این بازی رو انجام میدادم، آخرش کار به دعوا و مرافعه با خودم میکشید. آخه اون وقتا سعی میکردم با «کارهایی که قرار بود توی رشته مدیریت یاد بگیرم»، این رشته رو توصیف کنم؛ کارهایی مثل هدفگذاری، بسیج منابع و امکانات، سازماندهی و ... . در واقع مشکلم این بود که اون «خود»ی که ازش صحبت کردم، هم خیلی سختگیره و هم حرفای قلمبه سلمبه حالیش نمیشه. جالب این بود که یواش یواش فهمیدم اکثر علوم انسانی خوندهها هم، همین مشکلو دارن. یعنی موضوع رشتشون رو حتی برا خودشون هم نمیتونن توضیح بدن. به برکت این خودْ درگیریِ مزمن بود که کم کم رگ خواب خودم دستم اومد. فهمیدم که برا قانع کردن خودم، باید به سراغ موضوع اصلیای برم که قراره اون کارها (هدفگذاری و سازماندهی و ...) رو براش انجام بدم. یعنی بجای اینکه بگم میخوام چیکار کنم، بگم میخوام برا سر و سامون دادن به چی، کار کنم. کمی بعد فهمیدم میتونم اسم اون چیزی رو که میخوام سر و سامونش بدم، بذارم «ابژه»ی رشته (اسم با نمکیه؛ کاش فارسی بود).
حالا وقتی اون خودْ سختگیره، ازم میپرسه رشتت چیه، با زیرکی (و امیدوار به اینکه میتونم قانعش کنم) میگم «سازمان». بعد اگه گفت یکم بیشتر توضیح بده، خیلی مؤدبانه و با اعتماد به نفس بهش میگم «ببینید آقای محترم، ابژهی مورد بررسی در رشته مدیریت، سازمان است. ما در مورد سازمان میاندیشیم و پژوهش میکنیم. ما در پی مهارتهایی برای تشکیل، هدایت و اصلاح سازمانها هستیم و ...».
به شما هم پیشنهاد میکنم اگه اسم رسمیِ رشتتون مدیریته، هر کی از رشتتون پرسید، بهش بگید «سازمان» میخونید؛ اگه اسم رسمیِ گرایشتون بازرگانی (یا حتی صنعتیه)، هر کی پرسید، بهش بگید «کسبوکار» میخونید؛ اگه اسم رسمیِ گرایشتون دولتی یا خطمشیه، بهش بگید «حکومت» میخونید. البته اگه اسم رسمیِ گرایشتون مالیه، و دوست ندارید گرفتار فضای رایجِ (علیه ما علیه) بین اکثر همگرایشیهاتون بشید، نمیدونم به کسی که از گرایشتون پرسید، چی باید بگید، ولی احتمالاً حداقل میتونید بگید «بورس» نمیخونید.
- ۹۳/۰۹/۲۸