باران اندیشه ها

چترها را ببندیم اینجا همه لذت اش در خیس شدن خلاصه شده است

باران اندیشه ها

چترها را ببندیم اینجا همه لذت اش در خیس شدن خلاصه شده است

نامیرا

باران اندیشه ها | دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۲۸ ب.ظ | ۰ نظر

محسن باقری

بسم الله الرحمن الرحیم

این یک روایت واقعی است.

پلان اول: آقا روح الله فرمان داد که مردم به خیابان­ ها بریزند. عده ­ای گفتند نمی­شود. رژیم همه را قلع و قمع می­کند. آقا باز به حرف خود تأکید کردند. سنگرها یکی یکی فتح شد. البته جوان­ هایی خون دادند. مادرهایی خون دل خوردند. کودک­ هایی یتیم شدند. اینها هزینه آزادی و عزت است.

پلان دوم: امام یعنی همان آقا روح ­الله گفتند مردم به جبهه ها بریزند. عده ­ای گفتند با پوست و گوشت نمی­شود مقابل تانک و گلوله ایستاد. امام گفت: «جنگ ما جنگی است بین اسلام و کفر، نه جنگی بین یک کشور با یک کشور دیگر. امروز اگر ما عقب‌نشینی کنیم اسلام در مقابل تمامی کفر است و با کوچکترین درنگ در این امر حیاتی، چنان ضربه‌ای خواهیم خورد که جبرانش به این زودی‌ها میسر نمی شود... از هر قطره خون شهید ما که به زمین می ریزد، انسان های مصمم ­تر و مبارزی بوجود می ­آیند». این چنین بود که برخی جان دادند. برخی سلامتی خود را دادند. برخی سختی اسارت را تحمل کردند. برخی... .

پلان سوم: امام گفت جوان­ ها وارد میدان سازندگی کشور شوند: «الان قدم ثانی است که شما باید بردارید و آن قدم سازندگی است. قدمی که در این قدم باید همه با هم شرکت نمایند و ایران خراب را آباد کنند. باید دست به دست هم بدهید». در همان حال برخی به توسعه گرایی، تجمل­گرایی و مصرف­­گرایی مایل شدند! اما مجاهدانی در قالب گروه­ های جهادی در ذیل جهاد سازندگی و بسیج سازندگی به مناطق محروم و مستضعف وارد شدند و حماسه سازندگی را خلق کردند.

پلان چهارم: دیگر آقا روح ­الله نبود. اما گفته بود: «یک نفر را مثل آقاى خامنه‌ای پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار، و بناى قلبى‌اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمى کنـید، ایشان را من سالهاى طولانى مى شناسم». و چنین شد که آقای ما راه ­بر شد.

پلان پنجم: راه ­بر گفت: «عزیزان من! مسأله‌ی تهاجم فرهنگی را جدی بگیرید. شبیخون فرهنگی، شوخی نیست. بعد از عامل رسانه‌ای و تبلیغی، در درجه‌ی دوم، عامل سیاسی و اقتصادی بود». عده ­ای گفتند تبادل فرهنگی، گفتگوی تمدن­ ها! اما برخی دیگر با قوای محکم به سنگر فرهنگی چسبیدند.

پلان ششم: راه­ بر گفت: «یکی از وظایف مهم دانشگاه ها عبارت است از نواندیشی علمی. آنچه که برای یک محیط علمی و دانشگاهی وظیفه آرمانی محسوب می شود، این است که در زمینه مسائل علمی، نواندیش باشد. معنای واقعی تولید علم این است». عده ­ای گفتند شما اگر پشت گوش خود را ببینید، به رآکتور هسته­ ای دست خواهید یافت! اما جوانانی گفتند: می­شود، می­توانیم، می­سازیم. و ساختند رویان، رآکتور هسته­ ای، سیناژن و شهاب را.

پلان هفتم: راه­ بر از اقتصاد مقاومتی و جهاد اقتصادی گفت. گفت: «اقتصاد مقاومتی مردم بنیاد است. یعنی اقتصادی دولتی نیست و برمحور دولت نمی‌گردد. این سخن به معنای مسئولیت نداشتن دولت نیست. کار اقتصادی دست مردم است و دولت به عنوان مسئول عمومی،‌ هدایت،‌ کمک و نظارت می‌کند». عده ­ای گفتند برای رفاه مردم و عبور کشور از بحران باید مذاکره کنیم! اما مجاهدانی دیگر پیدا شدند تا در گوشه­ای دیگر از کشور وارد این عرصه شوند.

پلان­ های بعدی همچنان ادامه دارد. این ما و نقش ­آفرینی در سنگر­های بعدی. تاریخ قضاوت خواهد کرد...

 

  • باران اندیشه ها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی